علوم شناختی چیست؟
علوم شناختی [Cognitive Science] مطالعهٔ علمی ذهن [Mind] است. در این تعریف منظور از ذهن مجموع هر آن چه که نمودهای هوشمندی [Intelligence] و هوشیاری [Consciousness] هستند مانند تفکر، ادراک، حافظه، احساس، استدلال و نیز تمام روندهای ناهشیارانه شناختی است. گاهی علوم شناختی را به صورت «مطالعهٔ علمی شناخت» نیز تعریف میکنند و شناخت را مجموع حالتها و فرآیندهای روانی مانند تفکر، استدلال، درک و تولید زبان، دریافت حواس پنجگانه، آموزش، آگاهی، احساسات و… در نظر میگیرند. به طور کلی پرسشهایی مانند این که ذهن چگونه کار میکند یا مغز چگونه هوشمندی را ایجاد میکند، از جمله پرسشهایی هستند که در این شاخهٔ علمی بررسی میشوند.
ذکر این نکته ضروری است که با توجه به رویکردها و نظرهای گوناگون پژوهشگران دربارهٔ ذهن و مغز، ارائهٔ یک تعریف واحد از علومشناختی که همهٔ آنان را راضی کند کاری بسیار دشوار است.
علوم شناختی پروژهای در حال پیشرفت است که از دههی ۱۹۵۰ میلادی به شکل امروزیش آغاز شده و نام «علوم شناختی» در سال ۱۹۷۳ به آن داده شده است. این شاخه از علم هنوز در ابتدای راه قرار دارد و افقهای بسیاری برای گسترش و پژوهش دارد.
علوم شناختی یک «علم» است و بنابراین با روشها و معیارهای علمی سرکار دارد. مهمترین اصل این علم آن است که «ذهن را میتوان به طور علمی فهمید». همین امر سبب میشود که علوم شناختی یک رویکرد مادیگرایانه [Materialism] (مانند فیزیک، شیمی، گیاهشناسی و…) به ذهن باشد.
علوم شناختی یک میانرشته [Interdisciplinary] است و شاخههای روانشناسی، علومعصبی، علومرایانه، انسانشناسی، زبانشناسی، فلسفه و… را دربر میگیرد. واضح است که این علوم در کنار ذهن به موضوعهای دیگری نیز میپردازند. بنابراین آن بخش از این علوم که به نوعی به موضوع علوم شناختی بپردازند جزو علوم شناختی محسوب میشود. برای نمونه در مورد علومرایانه پژوهشگرانی که در حوزهٔ هوشمصنوعی کار میکنند را میتوان دانشمندان شناختی [Cognitive Scientist] بهشمار آورد. همچنین آوردن این نکته نیز مهم است که در منابع گوناگون از شاخههای مختلفی (از علوم تربیتی گرفته تا زیستشناسی) به عنوان زیرشاخههای علوم شناختی یاد شده است.
شاید کمی عجیب به نظر برسد که چگونه چندین و چند علم مختلف به یک موضوع میپردازند. زندهیاد سنایی غزنوی داستان پیل و کورانی را تصویر میکند که هر یک به میزان درک خود و برپایهٔ بخشی از بدن فیل که لمس کرده آن را به چیزی نسبت میدهد (گویا اصل داستان از تمثیلهای بودا است). ما نیز در واقع همان کوران هستیم و ذهن آن فیل است. به همین سبب است که علوم مختلف هر کدام با زاویهٔ دید خود به موضوع ذهن میپردازند. گو این که هدف نهایی نه بهکارگیری دائمی یک زاویهٔ دید خاص بلکه آمیختن رویکردهای گوناگون و یادگیری از یکدیگر است.
۱-۲- واژهٔ علوم شناختی [ن]:
واژهٔ «علوم شناختی»، واژهٔ برنهادهٔ «فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران» است که به جای «Cognitive Science» به کارگرفته میشود. این واژه از دو بخش «علوم» و «شناختی» ساخته شده است.
«علوم» را فرهنگستان به جای واژهٔ «Science» در زبانهای انگلیسی و فرانسوی برنهاده است. با توجه به این که فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران واژهٔ «دانش» را به جای واژهٔ «Knowledge» به کار میگیرد، نباید واژههای تخصصی «علم» و «دانش» با یکدیگر اشتباه گرفته شوند. همچنین توجه به این موضوع لازم است که واژهٔ «Science» در زبانهای انگلیسی و فرانسوی معنی جمع دارند. (حال این که چرا وامواژهٔ «علم» و جمع نافارسی آن «علوم» برای معادل یک واژهٔ برنهاده به کار گرفته شده است بحث دیگری است که نوشتاری دیگر میطلبد.)
«شناختی» واژهٔ برنهادهٔ فرهنگستان به جای «Cognitive» است. در واقع فرهنگستان به جای «Cognition»، «شناخت» را برنهاده است و به دنبال آن «شناختی» برای صفت ساخته شده از آن به کار میرود. بسیار مهم است که «علوم شناختی» با «شناختشناسی» که معادل «Epistemology» است، اشتباه گرفته نشود. یکی از توهمهایی که ممکن است با توجه به بهکارگیری واژهی «شناخت» در معادلهای «Cognitive Science» و «Epistemology» پیش آید، اشتباه گرفتن حوزههای این دو علم است که البته پیشینهٔ ذهنی فارسیزبانان از واژهی «شناخت» به این توهم دامن میزد.
۲-۲- شاخههای گوناگون چه میکنند؟
روانشناسی و زبانشناسی به طور سنتی رفتار انسان را مطالعه میکنند. این که انسانها چگونه عمل میکنند، این که انسانها چگونه سخن میگویند، این که انسانها چه چیزی دربارهٔ تجربههای ذهنی خود میگویند و … در حوزهٔ پژوهشی این دو شاخه قرار میگیرد. در واقع روانشناسی و زبانشناسی خروجیهای ذهن را بررسی میکنند. روانشناسی شناختی و زبانشناسی شناختی پا را فراتر از بررسیهای رفتارگرایانه میگذارند و به بررسی فرآیندهای شناختی و مغزی نیز میپردازند.
انسانشناسی شناختی [Cognitive Anthropology] به بررسی میانفرهنگی دانش [knowledge] و نوآوری میپردازد؛ پژوهش میکند که انسان چگونه استنتاج میکند یا اندیشیدن در فرهنگهای گوناگون چه تفاوتهایی دارد؛ مطالعه میکند که کدام فرآیندهای اندیشه [Thinking Processes] در فرهنگهای گوناگون برجای میمانند.
علوم اعصاب (شناختی) مستقیما مغز را بررسی میکند؛ پژوهش میکند که مغز چگونه سازمان یافته است؛ مغز افراد سالم در هنگام کار را مطالعه میکند (مثلا با بهکارگیری اسکن fMRI)؛ بر روی مغز جانوران آزمایش میکند؛ پیامدهای آسیبهای مغزی را بررسی میکند؛ یا مغز افرادی که ویژگیهای خاص دارند را پس از مرگشان مورد مطالعه قرار میدهد.
فلسفه و منطق حاصل کار شاخههای گوناگون را تجمیع میکنند؛ نظریههایی ارائه میدهند یا ایراد رویکردها و نظریههای ارائه شده را برجسته میکنند.
علوم رایانه تابعهایی از کارکرد مغز را در برنامههای رایانهای شبیهسازی یا مدلسازی میکند و بررسی میکند که مغز چگونه ممکن است این تابعها را انجام دهد؛ مدلهای جدیدی از سامانههای شناختی ارائه میدهد؛ برهانها را به تصویر میکشد، مکانیزه، پیادهسازی و راستیآزمایی میکند.
ذکر این نکته ضروری است که به سبب میانرشتهای بودن علومشناختی، در بسیاری از موارد نمیتوان یک پژوهش علومشناختیانه را به راحتی در یکی از شاخههای بالا دستهبندی کرد و معمولا پژوهشگران از رویکردها، روشها و ابزارهای رشتههای گوناگون در پژوهشهای خود استفاده میکنند.
۳-۲- پرسشهای بنیادین علوم شناختی
بهترین راه برای آغاز پژوهش پرسیدن است. پرسشهای زیر برخی از پرسشهای بنیادین علوم شناختی هستند که پاسخهای بسیاری به خود دیدهاند و هنوز در انتظار پاسخهای کاملتری برجایند.
• حالتهای ذهنی [Mental States] چه هستند؟ این حالتهای ذهنی چگونه با حالتهای مغز [Brain States] مربوط میشوند؟
• بازنماییهای ذهنی [Mental Representations] چگونه معنی را سبب میشوند؟
• آیا همهٔ مفهومها و قابلیتهای ذهنی ما غریزی هستند یا همه یا بخشی از آنها از راه تجربه به دست میآیند؛ کدام یک؟
• آیا اندیشه [Thought] انسان از سوی یک کد زبانسان [Language-Like Code] که احتمالا غریزی است هدایت میشود (همانگونه که به طور سنتی در برنامههای رایانهای مدلسازیپذیر است)، یا آنکه اندیشه از سوی یک ساختار شبکه عصبی [Neural-Network] بههمپیوسته پویا هدایت میشود؟ چه لایههایی در چنان سامانهای وجود دارند؟
• آیا روانشناسی عامه [Folk Psychology] بازتاب درستی از آنچه که در سر روی میدهد است؟
• هوشیاری چیست؟ کارکرد هوشیاری چیست؟ آیا هوشیاری وجود دارد؟
• آیا حیوانات هم هوشیار هستند؟ آیا همهٔ انسانها به یک میزان و یک شکل هوشیار هستند؟ آیا سطحها و گونههای مختلفی از هوشیاری وجود دارد؟
• رابطهی بین فعالیتهای ناهشیارانهٔ مغز و کارکردهای هشیارانه ذهن چیست؟
• احساسات چه هستند و چه عملکردی در شناخت دارند؟
• فرآیندهای شناختی در جانوران گوناگون چگونه کار میکنند؟ قابلیتهای شناختی گونههای مختلف چگونه است؟
• هدف از شناخت چیست؟ چه سامانهای یک سامانهٔ شناختی محسوب میشود؟
• آیا رایانش برای شناخت ضروری است؟ آیا شناخت بدون رایانش ممکن است؟
• آیا انسانها ارادهٔ آزاد [Free Will] (اختیار) دارند؟ یا تمام کارهای آنها تنها نتیجهٔ عملیاتهای ماشینی قوانین فیزیکی است؟ اگر چنین است آیا این سبب عدم وجود ارادهٔ آزاد است؟ در مورد حیوانات چه طور؟
۴-۲- برخی از منبعهای این بخش:
[۱]Thagard, Paul., Mind : Introduction to Cognitive Science, Cambridge, MA: The MIT Press, 2nd, 2005
[۲] Thagard, Paul., Cognitive Science Entry; Stanford Encyclopedia of Philosophy, Online Edition, Retrieved June 2009
[۳] واژههای برنهادهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران، نسخهی برخط، تارنمای فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران، بازدید ۵ آبان ۱۳۸۸
۵-۲- برای خواندن بیشتر:
[۱] معرفی علوم شناختی، تارنمای پژوهشکده علوم شناختی
[۲] Jonah Lehrer, Hearts & Minds. The Boston Globe (April 29, 2007).
[۳] What is Cognitive Science?, Cognitive Science Major at UC Berkeley.
[۴] P. F. Rack، اونا از گوشت درست شدن!، ترجمهی سهیل هومن، شناخت
برگرفته از: سایت شناخت